جیسون براون، میر کمیته ISO/TC برای مدیریت ریسک که نسخه مذکور را بهبود و اصلاح نموده است، چنین میگوید: «نسخه بازبینیشده ISO 31000 بر روی یکپارچگی و هماهنگی با سازمان و نقش رهبران و مسئولیتهایشان متمرکز میشود. فعالان حوزه ریسک غالباً در حاشیه مدیریت سازمانی قرار دارند و تأکید بر این مطلب آنها را کمک خواهد کرد تا ثابت کنند که مدیریت ریسک بخشی است جداییناپذیر از فعالیت تجاری».
این نسخه اخیر به جهت روشنی و سادگی مورد بازبینی قرار گرفت تا بیش از پیش دسترسپذیر باشد. نسخه 2018 بر خلق و حفاظت از ارزش به عنوان کلید مدیریت ریسک تأکید میکند. ISO 31000:2018 این انعطاف را به مدیران میدهد تا این استانداردها را به منظور احتیاجات و اهداف سازمان و شرکتشان اتخاذ کنند.
اصلیترین تغییرات در این استاندارد نسبت به نسخه پیشین، موارد زیر است:
*بازبینی اصول مدیریت ریسک که معیارهای کلیدی برای موفقیت آن هستند
*تأکید بر رهبری بوسیله مدیر ارشد که باید اطمینان بیابد که مدیریت ریسک در تمام فعالیتهای سازمانی (که با فعالیت مدیریت شرکت آغاز میشود) وارد میشود
*تأکید بیشتر بر ذات متکرّر مدیریت ریسک، کسب تجربههای جدید، دانش و تحلیل برای بازبینی فرآیند عناصر، کنشها و کنترلها در هر مرحله از فرآیند
*کارآمد کردن محتوا با تأکید بیشتر بر حفظِ مدلِ سیستمِ باز که به طور متناوب فیدبک را با محیط خارجی مبادله میکند تا بلکه با احتیاجات متعدّد و زمینه کار هماهنگ باشد
به گزارش سلامت نیوز، شهروند نوشت: پرندهفروشها گردن مرغهای وحشی را یکییکی شکسته و پاهایشان را به هم گره زدهاند و میگویند که این «بیتالمال است»، «یعنی مال همه است»، پس آنها هم سهمی دارند؛ «مثل پرتغالهای وحشی که میوهاش مال همه است.» پرندههای خونین روی سینیها، در کیسههای بزرگ فروشندهها و خریداران روی هم تلنبار شدهاند؛ روزهای آخر رونق بازار فریدونکنار است و قیمتها سر به فلک کشیده.
یکسال و دوسال و سهسال و ١٠سال پیش هم اوضاع همین بود. پرندگان را میکشتند و میفروختند و کسی جلودارشان نبود. حالا که روزهای آخر سفر پرندگان مهاجر رسیده، اوضاع همان است که بود. دامگاهداران در انتظار جشن آخر هفته قرقشکنی و سپردن پرندهها به شکارچیان مسلحاند و بلوا در بازاری که همه پرندگان مرده را به آنجا میفروشند، همان بلوای همیشگی است. تنها یک تفاوت دارد؛ چند روزی است نیمی از سینیهای بازار پرندهفروشان فریدونکنار را به اجبار جابهجا کردهاند و چند سال شکستن گردن پرندهها در گوشه خیابانی در مازندران، رد خون را روی پیادهرو ثبت کرده است.
مازندران از گلوگاه تا رامسر پر از پرنده بود و حالا مسافران گروهگروه درحال برگشتن هستند. از میان تمام بازارها و دامگاهها اما فریدونکنار تنها منطقهای بود که بازارش جمع نشد و جمعکردن دامهایش هم به روزهای آخر حضور پرندگان رسید، وقتی که کار از کار گذشته بود و هزاران پرنده به دامها گیر کرده بودند. در چهارماه گذشته هیچ نیرویی حریف پرندهفروشها و دامگاهدارها نشد. به سیاق گذشته کمتر عکاسی جرأت کرد با دوربینش وسط این بازار کوچک برود. جای بازار را در روزهای آخر عوض میکنند تا بیش از این جلوی چشم نباشد. حتی آنفلوآنزای فوق حاد پرندگان هم نتوانست مشتریها را از ترس جانشان از این بازار براند. آمار فرمانده یگان حفاظت محیطزیست کشور میگوید تا امروز نزدیک به دومیلیون پرنده در معرض انقراض در فریدونکنار کشته شده است.
مرغ به قیمت خون
خریداران از همه قشریاند، فروشندگان اما معیشت را بهانه میکنند و بعضی مسئولان مانند مدیرکل محیطزیست استان مازندران میگویند این «معیشت مردم» نیست؛ هم به این دلیل که تعداد شکارچیان شاید یکدرصد جمعیت فریدونکنار باشد و هم به این دلیل که اعداد معاملات، سود بالای بازاریها و شکارچیان و دامگاهداران را برملا میکند؛ بعضی با فروش غازهای خاکستری، خوتکاها و اردکهای وحشی روزانه سه تا پنجمیلیون سود میکنند.
خوتکاها ارزانترین پرندهها هستند. بازاریها به آنها میگویند «چارتاریی» خریدن چارتاییهای لاغر از پس بیشتر مردم برمیآید، اما اردکها و غازهای ٢٠٠هزار تومانی را ویلادارها میخرند و رستوراندارها برای مشتریهایشان میبرند و خیلی از پرندگان هم قبل از اینکه روی سینی بیایند، پیشفروش شدهاند. هیچ پرندهای روی میز نمیماند.
در چهارماه فعالیت شکارچیان و دامگاهداران، نیروهای محیطزیست از پس تخلفات برنیامدند و این حرف مدام میان محیطزیستیها تکرار میشود که «کی جرأت میکند؟» امام جمعه میگوید متوقفکردن مردم وظیفهاش نیست. مدیرکل محیطزیست میگوید اصلیترین مشکل این است که مقامات محلی اصلا همکاری نمیکنند.
در دامگاه
دامگاه، شالیزاری است که تابستانها در آن برنج میکارند و زمستانها اجاره میدهند به دامگاهداران و آنها در زمین تالابی دانه میپاشند. مسیر تالاب فریدونکنار تا چندوقت پیش سرتاسر از دامهای هوایی پر بود تا اینکه ٤٠ محیطبانان بابلسر، بابل، جویبار، آمل، محمودآباد و قائمشهر به جاده گاز زمینهای روستای سوته در اوجاکله رفتند و٦٠٠ پایه دام و ٣٠٠ رشته شب دام و ٥ کومه صیادی را تخریب کردند. این کار اما در طول مدتی که شکارچیان به کار مشغول بودند، انجام نشد تا روزهای آخر حضور مسافران سیبری رسید و خیلیهایشان شکار شدند.
رضا آخوندی، همیار محیطزیست سابق؛ همین تازگی دامگاهداران نامهای نوشتهاند که او باید بعد از ١١سال همیاری در سازمان محیطزیست رسمی شود، چون حضورش «باعث امنیت دامگاهداران است.» ماشینهای شاسی بلند میهمانان دامگاهداران نزدیک تالاب پارک شده، همینجا میخرند و بعضی همینجا پرهایش را میکنند و کباب میکنند. صید امروز خوب نبوده. شکارچیان شب پیش تیرانداخته بودند و پرندهها را فراری داده بودند تا دریا. سیدمهدی طباطبایی، روحانی حوزه علمیه قم آمده تا دامگاه را از نزدیک ببیند. کفشهایش در گل فرو میرود. صدای پرندهها را دنبال میکند و میرسد به زاغها. زمینها پر از زاغ است و خوتکاها و قوهای حنایی دورتر نشستهاند.
رضا می گوید اگر او نباشد شکارچی ها نمی گذارند دامگاه ها بمانند و اگر دامگاه داران نمانند تالابی نمیماند. «در روستای خشکرود بالای ٤٠ قبضه اسلحه غیرمجاز دارند. این منطقه ٥ تا محیط بان دارد اما جرأت نمی کنند. یک بار آمدند خانه خودم را تیر زدند اما چون میشناسندم بیشتر به من گوش میکنند.» نامه دستی را برای مدیر کل مازندران و رئیس اداره بابلسر فرستاده اند. او خودش کاغذ را باز می کند و می خواند:« ما دامگاهداران تالاب فریدونکنار به اطلاع می رسانیم ١٠ سالی است رضا آخوندی ساکن خشکرود که به عنوان همیار محیطبان در حاشیه زیستگاه فریدونکنار که شامل رودبس، خشکرود و روستاهای همجوار را کنترل میکرد و کشاورزان منطقه هم از او حرف شنوی داشته و با متخلفان به صورت قانونمند برخورد می کرد و... » و نبودنش باعث « سوء استفاده متخلفان شده و زیستگاه هم مورد تعرض قرار گرفته» و درخواست کرده اند که اداره به عنوان نیروی رسمی جذبش کند.
کتی جهانگیری، مستند ساز محیط زیستی همراه گروهی است که به سمت کِرست پیش می روند. او حرف دامگاه داران را می فهمد که « امنیت برای این است: شکار دامگاه دار با مشکل انجام نشود و تیراندازی پرندگانش را پرواز ندهد. زمین ها تکه تکه است. تالاب شبیه تالاب نیست. کتی می گوید جنگل های کنار تالاب هم تا چند سال دیگر شالیزار می شود. رضا میگوید رفتن پرنده ها نزدیک است. ١٨ اسفند تراکتورها را به داخل زمین ها میبرند و تیراندازی میکنند و کف می زنند تا پرنده ها به دریا برگردند و بروند. بعد از این برنج می کارند. صدای پرنده ها می آید که بی قرار در آسمان می پرند. این زمین زمین آنها نیست. صدای چارتایی ها شبیه گربه است. رضا ادایشان را در میآورد.
دامگاه دار از کرست بیرون می آید. اسمش خیرالله شیرگاهی است:« فقط من کرست ندارم. همه دارند. دو سال است با محیط زیست صحبت کردیم جلوی تفنگ ها را بگیرند. می گوییم شما تفنگ ها را بگیرید، ما هم این را می بندیم.» هر روز عصر اردک های دست آموزش را جمع می کند تا طعمه شغال نشوند. اردک های دست آموزش طعمه های پرندگان وحشی اند.
امسال چند پرنده گرفتی؟
فقط ٢٥ تا.
چقدر خرج دامگاه کردی؟
تا حالا ٢ میلیون و ٥٠٠ هزار تومان گندم خریدم. پول گندم را درنیاوردم. پرنده را اسپیکر دارها قتل عام میکنند، شیشه به سر کی می شکند؟ دامگاه دار.
سید مهدی می پرسد: درآمد دیگری نداری؟ و جواب می شنود که «نه»
برنج کاری چی؟
خرجمان کفاف نمی کند.
اگر آنقدرها هم درآمد ندارد چرا این کار را میکنی؟
اگر ما نزنیم تفنگ دارها و اسپیکرد دارها می زنند. ما اینجا می مانیم و محافظت می کنیم. اگر ما نباشیم اینجا تالابی نیست. همین که تالاب است ما دورش را حصار کشیده ایم. دیگر پرنده مهاجری نیست.
از پرنده ها محافظت می کنید؟ یعنی بیشتر میگیرید؟
نه! ولی اینجا امن تر می شود. ما به اندازه ای میگیریم که خرجمان در بیاید.
چقدر دستت را می گیرد؟
شاید از اول تا آخر یکی ١٠ میلیون کار کند، یکی ٥ میلیون.
چطور شما باعث حفاظتید؟
چون کسی نیست محافظت کند. ٥٠٠ تا نیروی محیط زیست باشد نمی تواند اینجا را نگه دارد.
در دفتر امام جمعه فریدونکنار
«ما میگوییم دروغ حرام همه میگویند. ما میگوییم ماهی بدون فلس حرام است همه میخورند. ما که نمیتوانیم سر سفره مردم لقمه را از دهانشان بیرون بکشیم. این معیشت مردم است.» محمود جلالی، امام جمعه فریدونکنار از حرفهای بازاریها برآشفته میگوید: «آدرس دامگاهم را میپرسیدید، مصادرهاش میکردید و آتشش میزدید.» سیدمهدی طباطبایی از علمای حوزه علمیه قم به دیدار امام جمعه آمده تا از او راهحل بخواهد. او رئیس دفتر محیطزیست حوزه علمیه قم است و جواب میدهد: «این معیشت نیست. این مافیاست. مثل اینکه بگوییم موادمخدر معیشت یک گروه است.»
امام جمعه فریدونکنار میهمانان نطلبیده را به دفترش راه داده و سراپاگوش است، اما فقط تا آنجا که حرف بازاریها وسط میآید. سیدمهدی رو به حاج آقا جمالی مینشیند و با آبوتاب میگوید: «در بحبوحه بدرفتاری با حیوانات و محیطزیست ما رسالت داریم که از فرهنگ گذشتهمان بگوییم. ما را شماتت میکنند در کشورهای دیگر میگویند شما مسلمانید؟ میگویند ما به خدا اعتقاد نداریم اما با طبیعتمان رفیقیم. در مطبوعات دنیا این موجب وهن است که در حکومت اسلامی چنین خشونتی انجام شود. به نظرم خیلی مسالمتآمیز میشود کار فرهنگی کرد که مردم نروند به سمت خریدهای اینچنینی اما کمکم.» بعد تعریف میکند که چون خوانده که ایران رتبه اول شکار پرندگان را دارد، آمده تا از نزدیک ماجرا را ببیند.
امام جمعه پشت میزش نشسته و قانع نمیشود: «این گزارشها که میدهند دروغ است و حرف درباره مسئولان که شکار میخرند هم دروغ است. از من چه میخواهید؟»
سیدمهدی: اگر جوری باشد که مردم حس کنند که ائمه جمعه هم مخالفاند، نمیخرند.
حاجآقا جمالی: به مسئولان بگویید به وظایفشان عمل کنند. مگر من محیطبانم؟ مگر اداره محیطزیست نداریم؟ مگر آنها حقوق نمیگیرند؟ ما بارها در نمازجمعه مطرح کردیم. من که وظیفه کار اجرایی ندارم. ما میگوییم دروغ حرام همه میگویند. ما میگوییم ماهی بدون فلس حرام همه میخورند. ما که نمیتوانیم سر سفره مردم لقمه را از دهانشان بیرون بکشیم. من که نمیتوانم خشونت به خرج بدهم. به من ربطی ندارد. مصیبت این است که همه صیادند. میگویند به تو چه مربوط؟ من هزینه دادهام. اشکال کار این است که همه تند میروند. در قرآن و همهجا آمده که صید حلال است.
سیدمهدی جواب میدهد که صیدی که لهوی و غیر از امرارمعاش باشد، حرام است و امام جمعه چنین جوابی دارد: «این اصلا لهوی نیست. صید بیرویه نیست. طرف چهارماه از زندگی خودش را با این کار تأمین میکند. درآمد دیگری ندارد. این لهو است؟ لهو این است که تفریح کند و احتیاجی نداشته باشد. این بحث تازگیها نیست. خود آقایان محیطزیست هم میگویند سابقه ٥٠٠ساله دارد. تازه این دستگاهها و روشهای جدید آمده.»
سیدمهدی: حاج آقا اینکه دلیل نمیشود. قبلا با بدبختی ٤ تا میگرفتند الان روشهای جدید و تورهای هوایی.
امام جمعه میگوید که اینها تمام شایعات است: «شنیدهها را بگذاریم کنار. واقعیت این است که درباره حقوق حیوانات ذبح و بیرحمی گفتهایم اما اجرای آن مربوط به ما نیست. بروید در رسانه و مطبوعات اعلام کنید که ایهاالناس حرام است. از سگ هم نجستر است. جلوش را بگیرید. اگر من بگویم اینجا غوغا میکنند و من را هم تیر میزنند. چرا من خودم را به کشتن بدهم؟ میگویند من آنجا دامگاه دارم؟ آن دامگاه را پیدا کنید و آتش بزنید.»
مدیرکل محیطزیست استان مازندران هم میگوید؛ مقامات محلی سد راه مقابله با شکار پرندگاناند؛ نماینده مجلس، استاندار، فرماندار...
از نظر امام جمعه مسائل مهمتر از پرنده هم هست: «بیایید ببرمتان کنار دریا. چهار هکتار زمین زباله است. جلوی این را بگیرد. جنگل را آلوده کردهاند. چرا به جنگل کاری ندارید؟ چه امیدی به من؟ ما بارها گفتهایم. به مدیرکل محیطزیست هم گفتم برای جنگل و دریا که زباله دان هم شده مسئولیت دارید. ماهیهای بدبخت دریا محیطزیست نیست؟ آنجا که آشوب میشود را میخواهید درست کنید؟ تعفن زبالهها تا کیلومترها آمده و همیشگی است اما سالی سه- چهارماه پرنده میگیرند.»
امام جمعه قبلی فریدونکنار سال ٨١ شبانه رفت. حاج آقا جمالی میگوید که آن زمان آشوب شده بود و یک دلیلش همین پرندگان بود. «بسمالله! شما خبر ندارید. به خاطر پرندهها امام جمعه قبلی شبانه فرار کرد. تمام زندگیاش را بر باد دادند. ما بیتفاوت نیستیم. نمیشود حرف زد. فردا محیطزیست و دادستانی بیایند حرف بزنند، بهتر است. ما نمازجمعهمان را میخوانیم. لااله الا الله. به من چه مربوط است؟ مدیرکل محیطزیست سینه سپر کند.»
راهحل کجاست؟
اگر این را بگویم، میگویند از صیادها دفاع کرد اما واقعیت این است که شغلشان این است. تالابها از اجدادشان نسل به نسل به ارث رسیده. یک راه این است که شغل جایگزین در این چهارماه بدهید یا یک جوری تامینشان کنند. نیازمندها شناسایی شوند. ما صید بیرویه را محکوم میکنیم. از میان صیادان ٢٠نفر را بهعنوان ناظر بگذارند که کیفیت صید را رصد کنند. اینها اینقدر فوت و فن بلدند که زیرآبی میروند. هرکاری کنیم، از دستمان درمیرود. بیش از هزار هکتار زاغمرز، سرخرود، فریدونکنار را چطور میشود در تاریکی نظارت کرد؟ پول میگیرند و میگویند آقا شتر دیدی ندیدی. نگهبان هم بگذارند به او پول میدهند. این دامگاهها گاهی به صدها میلیون خریدوفروش میشود و اگر بخواهید از بیخ قطع کنید، نمیشود. نمیشود یکدفعه تمامش را منع کرد. پلهپله.