روزنامه قانون نوشت: باور کردنی نیست! اولین سوالی که در ذهن متبادر میشود این است که چرا ماشین حمل گوشت؟ شاهد عینی ماجرا که شماره پلاک این ماشین را نیز برداشته پس از تماس با اورژانس اجتماعی و پلیس 110 با بیتفاوتی آنها نسبت به دریافت شماره پلاک ماشین مواجه میشود و در نهایت این خبر را در اختیار رسانهها قرار میدهد تا شاید منجر به پیگیری شود. اما آنچه در نهایت از پیگیری این ماجرا حاصل میشود، پاسکاری مسئولان و بیتفاوتی است. اغلب سعی میکنند خود را متعجب نشان دهند، بعد میگویند بعید میدانند چنین خبری صحت داشته باشد. در ادامه سوالات عجیب و غریبی در راستای کم اهمیتترین جنبههای موضوع میپرسند و دست آخر یا موضوع را به مسئولان دیگر پاس میدهند یا قول سرسری برای پیگیری میدهند و تمام. اما یک نکته بین تمام این افراد مشترک است؛ اینکه هیچ کس واقعا از شنیدن این خبر متعجب یا نگران نمیشود. گويا که چنین اتفاقی هر روز در پایتخت در حال وقوع است و مسئولان طوری برخورد می کنند که گویي میخواهند بگویند: «خب! که چه؟! دنبال چه می گردید؟». مسلم است؛ دقیقا به دنبال اینکه این تعداد کودک در کامیون حمل گوشت چه می کنند؟ رد پای مافیای قاچاق داخلی کودکان کار در این موضوع به وضوح به چشم میخورد و کسی به روی خود نمیآورد. کودکانی که به طور حتم از کمترین حقوق انسانی بهرهمند نیستند و برای کسی مهم نیست داخل این کانتینرها به آنها چه میگذرد و قرار است به کجا بروند.
شمارش تعداد بچه ها؛ دغدغه مجلس!
اغلب کودکان کار دارای خانواده هستند و طبق آمارها بالغ بر 90درصد این بچهها در کنار خانواده زندگی میکنن. اما وضعیت کودکان کاری که هیچ خانوادهای ندارند بسیار وخیم است و همین کودکان اغلب در اختیار مافیای قاچاق قرار دارند. با کمیسیون اجتماعی مجلس نيز تماس میگیریم اما میگویند که بعید است چنین چیزی ممکن باشد. سلمان خدادادی که مدت کوتاهی است از سمت ریاست کمیسیون اجتماعی مجلس فارغ شده، آن زمان و در وقت فعالیت در این خصوص به «قانون» گفت که «تاكنون چنین موردی مشاهده نشده و حمل کودکان در کامیون حمل گوشت با منطق جور در نمی آید. اصلا چرا کامیون حمل گوشت؟ مگر نمیتوانند این بچه ها را با اتوبوس جا بهجا کنند؟! ».میگویم مساله اینجاست که به ذهن کسی نمی رسد در کامیون حمل گوشت، بچه ها حضور داشته باشند و به طور حتم این بچه ها به منظور خاصی در این کامیون بودهاند. خدادای تاکید كرد که این موضوع با منطق هماهنگ نیست و در پاسخ به «قانون» مبنی بر اینکه شماره پلاک این ماشین برداشته شده گفت: «شماره پلاک را بدهید، ارزیابی می کنیم که کجا بوده و چرا بوده. حتی می شود که منبع خبر را به مجلس دعوت کرد و موضوع را پیگیری کرد! 50 نفر کودک کار در یک ماشین حمل گوشت، قطعا یک اتفاق سازماندهی شده است. اما چه طور شمرده اند که تعداد این بچه ها 50 نفر بوده؟!». میگویم کسی تعداد را شمارش نكرده و این رقمی بوده که به چشم شاهد ماجرا آمده است. خدادادی میگوید که در صحت خبر شک دارد اما پیگیری خواهد کرد و با نیروی انتظامی در میان خواهد گذاشت!
110؛ نیروی واکنش سریع!
برخورد پلیس 110 اما قابل تامل است. تماس میگیریم و خبر را مطرح میکنیم و منتظر ميمانيم که واکنش خاصی ببینیم. شخص پشت خط در واكنش به طرح موضوع قاچاق كودكان كار می گوید: «خب چیه؟ الان چی می خوای شما؟». بهت زده سکوت می کنم و بعد می گویم که چنین اتفاقی افتاده و با شما تماس گرفتهام که پیگیری کنید. این همه بچه در کامیون چه میکرده اند و الان کجا هستند؟ میپرسد که این را اعلام کرده بودید؟ میگویم که من نه اما شخص دیگری عنوان کرده و شما پیگیری نکردهاید. عصبانی میشود و میپرسد: «از کجا میدونی پیگیری نشده خانم؟» میگویم چون حتی شماره پلاک کامیون را از این شخص نگرفتهاید. میخواهم شماره پلاک را به شما بدهم، پیگیری میکنید یا خیر؟ با همان لحن میگوید که تماس را به اداره آگاهی وصل میکند. اولین سوال اداره آگاهی این است: «بچهها افغانی بودند؟» می گویم که شاید، نمی دانم! خودش تایید می کند که افغان بوده اند و می گوید که صبر کنم تا تماس را به اداره امنیت وصل کند. مامور اداره امنیت صحبتها را میشنود. شماره پلاک را میگیرد و قطع میکند. همین و دیگرهیچ!
پاسکاری مسئولان؛ چرخهاي تکراری و فرساینده
بعد از مجلس و 110، نوبت به سازمان بهزیستی به عنوان مسئول ساماندهی کودکان کار و خیابان می رسد. مدیر کل امور کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی را ظهر روز تعطیل از خواب بیدار می کنم و میگویم که موضوع مهمی است. می گوید موضوع مهم را بفرمایید و وقتی می شنود، میگوید که بعید است اما در صورتی که صحت داشته باشد باید با اورژانس اجتماعی تماس بگیرید نه با من. اورژانس اجتماعی مسئول پرداختن به این امور است. اما طی تماس با اورژانس اجتماعی زنی که تلفن را پاسخ می دهد با لحنی متحیر میگوید خانم چرا با ما تماس گرفتهاید؟ مگر ما اداره آگاهی هستیم؟ میگویم که مدیر کل امور کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی مرا به شما ارجاع دادند. سوال عجیبی میپرسد: «ماشین مال کی بوده؟». نمی دانم باید خندید یا گریه کرد اما فقط می گویم که نمی دانم! می پرسد: «شما الان فقط شماره ماشین و رنگ رو دارین؟». پاسخ مثبتم را که میشنود پوزخند نامحسوسی میزند: « من متاسفم براتون عزیزم. ما از طریق شماره پلاک نمیتونیم کاری انجام بدیم». می گویم خب پس از چه طریقی میتوانید؟ می گوید که موضوعی را به ما گزارش میکنند، آدرس می دهند وما مراجعه می کنیم. اما پیگیری از طریق شماره پلاک ممکن نیست. در کل از طریق بهزیستی این موضوع را به هیچ طریق نمیشود پیگیری کرد و فقط کار اداره آگاهی است. قطع میکنم! پاسکاری مسئولان، چرخه تکراری فرسایندهاي است. رسیدن به پاسخ قطعی، پوشیدن کفش آهنی میخواهد و دویدن در مسیری که گرد است و تکراری؛ بی آنکه نقطه پایان داشته باشد. گفته اند که موضوع را پیگیری می کنند اما تا این لحظه که خبری نیست. بچههایی که در آن ماشین حمل گوشت نارنجی جا به جا میشدند هم معلوم نیست که حال کجا هستند و چه می کنند. با 110 که تماس میگیرم تا پیدا شدن ماشین را از طریق آگاهی پیگیری کنم، بارها پشت بوق قطع تماس میمانم. میگویند چند لحظه منتظر بمانید و بعد قطع می شود. می گویند به آگاهی وصلتان می کنم و بعد قطع می شود. دوباره می خواهند که صبر کنی و باز قطع می شود. خسته کننده و دردناک است. ما در چرخه تکرار، پوست می اندازیم و بچه ها در ماشین های کانتینر دار نارنجی بزرگ.