ایسنا گفت و گویی با یکی از بازماندگان زلزله منجیل و رودبار که اکنون کارشناس روابط عمومی هلال احمر گیلان است، داشته که در زیر می خوانیم:
"قیامت شده و یا زمین منفجر شده است؟ تنها غبار میبینم و باقی، تاریکی و دو دستی که روی صورتم احساس میکنم. در این میان تنها یک صدای آشنا را میشنوم. خاله است که مادرم را صدا میزند."
خاله: " کتی زندهای؟"
مهرنوش: "خاله چی شده؟"
خاله:" مهرنوش زنده ای؟ زلزله آمده است."
مهرنوش در زمزمه با خود: "انگار زمین منفجر شده است و خانوادهام را در خود بلعیده است. حتما همه خانوادهام مردهاند. زندگی دیگر برایم معنا ندارد پس بهتر است من هم بمیرم. "
این جملات تنها سکانسی مرگبار از زلزله منجیل و رودبار است و خانهای که بر سر مهرنوش آوار شده است؛ فاجعه رخ داد و جگر مهرنوش به درد آمد.
" روی کتاب خوابم برد و وقتی به هوش آمدم، خود را زیر آوار یافتم، در تاریکی مطلق. خون ریزی داخلی داشتم، بدنم زخم شده و پوستم کنده شده بود. لبم سوراخ شده و زبانم بیرون آمده بود. شوکه شده بودم و ترس شدیدی وجودم را گرفته بود. هر لحظه شرایطم سختتر و بحرانی تر شده و زمین نیز هر دو دقیقه میلرزید، آوار را جابهجا می کرد و خاک هر چه بیشتر به سویم هجوم میآورد."
این ها را مهرنوش فکوری، بازمانده زلزله منجیل و رودبار از لحظه وقوع زلزله مرگبار میگوید و ادامه میدهد:" خرداد 69 سوم دبیرستان بودم و زمان امتحانات پایان سال تحصیلی. حدود نیمههای شب بود و در حال خواندن درس بودم که بر روی کتاب خوابم برد. 2 خواهر و خواهر زاده کوچکم نیز در کنارم خوابیده بودند. وقتی به هوش آمدم خود را در میان غبار و تاریکی مطلق یافتم و آواری که بر سرم خراب شده بود."
"ای کاش این اتفاق نمیافتاد، ای کاش... زلزله پدر، مادر، سه خواهر، یک برادر و خواهر زادهام را از من گرفت و حدود 70 نفر از بستگانم را در این فاجعه هولناک از دست دادم. روزی نیست که از خانواده از دست رفتهام یادی نکنم و با خاطراتم کلنجار نروم. نمیتوانم این فاجعه را فراموش کنم. جگرم از این می سوزد که پس از زلزله هیچ چیز باقی نماند و حتی دفتر خاطراتم در میان خانه فروریخته نیست شد."
"بزرگترین زجر زندگیام پس از این واقعه هولناک این بود که نمیگذاشتند خودم باشم و میخواستند به زور واقعیت زندگیام را به من بقبولانند و البته باید هم خودم را پیدا میکردم و موضوع را میپذیرفتم زیرا چارهای جز این نداشتم."
اینها را مهرنوش از تجربه روحیش پس از این واقعه دردناک میگوید و تاکید میکند: در چنین شرایطی باید آدمها را به حال خودشان رها کنند. ایرانیها به شدت احساساتی هستند و در طول یک هفته پس از این واقعه دردناک سعی میکنند بازمانده را آرام کنند و به او کمک کنند و در نتیجه اظهار نظرهای زیادی میکنند و بعد از یک هفته هم بازمانده فراموش میشود.
این بازمانده زلزله ادامه میدهد: کودکان و زنان بی سرپرست بازمانده از زلزله منجیل و رودبار بیشترین آسیب را متحمل شدند و ضربه سنگینی به آنها وارد شد. سخت تر از زلزله این بود که آنان حمایت روانی نشدند زیرا دانش این موضوع در کشور ما وجود ندارد.
مهرنوش، مهندسی ساز نبودن خانه پدری اش را با وجود نوساز بودنش علت این فاجعه دانسته و میگوید: خانه پدری من روی تپه ساخته شده و اصول مهندسی در آن رعایت نشده بود اما در همان زمان خانه سازمانی خواهرم در لوشان به دلیل محکم ساخته شدن، آسیب کمی دید و خانواده خواهرم زنده ماندند.
این کارشناس روابط عمومی هلال احمر گیلان معتقد است: آموزش امدادی وجود ندارد و مردم همیشه دوست دارند از این حقیقت دور باشند. این اتفاق می تواند برای هر کسی رخ دهد ولی مردم هنوز این نیاز را احساس نکردند که باید در این زمینه آموزش ببینند. اگر آموزش امدادی در زمان زلزله وجود داشت دختر عموی بنده به دلیل امدادرسانی نادرست قطع نخاع نمیشد. متاسفانه دانش امدادی در آن زمان بسیار کمتر از حال حاضر بود و خیلیها به همین دلیل اعضای بدنشان را از دست دادند و برخیها کسی را نداشتند که از آنها نگهداری کند. تنها در محله پدریام حدود 5 نفر قطع نخاع شدند در صورتیکه با امداد به موقع و درست میتوانستند درمان شوند. این اتفاق ضربهای به آنان وارد کرده که همیشه همراهشان خواهد بود.
او بر مقاوم سازی ساختمانها و توانمندسازی مردم برای مقابله با شرایط سخت و بحرانی تاکید میکند و معتقد است: باید نظام مهندسی سخت گیری بیشتری برای ساخت خانهها در مناطق مستعد زلزله داشته باشند و مردم نیز برای مقابله با بحران زلزله آموزش ببینند زیرا نیروهای امدادی به اندازهای نیستند که بتوانند در شرایط سخت همه مناطق آسیب دیده را پوشش دهند و امدادرسانی کنند. باز هم تاکید میکنم که باید خودمان را مقاوم کنیم. متاسفانه مردم دوست ندارند در مورد زلزله حرفی زده شود ولی نمیدانند که خطر بیخ گوش همه است.
او تصریح میکند: رعایت مسائل امدادی بعد از واقعه زلزله بسیار حیاتی است. به عنوان مثال اگر بعد از خونریزی داخلی بنده، به من آب می دادند همان لحظه می مردم بنابراین در چنین شرایطی باید به امداد هلال احمر اعتماد کرد.
مهرنوش مادر سه بچه است، همیشه گوش به زنگ زلزله است و به بچه هایش توصیه میکند که در هنگام زلزله به قسمت امن خانه بروند و دست هایشان را روی سرشان بگذارند تا از خودشان محافظت کنند.
در زمان رخداد این زلزله بسیاری از مردم گیلان و به خصوص جوانان در دقایقی پس از ساعت 24 پنج شنبه، 31 خرداد 69 سرگرم تماشای مسابقات فوتبال جام جهانی 1990 ایتالیا بودند که زمین به یکباره لرزید. زلزله منجیل و رودبار به بزرگی 7.4 ریشتر در 30 دقیقه بامداد به وقت محلی رخ داد و شهرهای رودبار، منجیل، لوشان و 700 روستای اطراف را به نابودی کشاند و به 300 روستا خسارت عمده وارد شد. در این زلزله بیش از 35 هزار نفر کشته شدند و 500 هزار نفر بیخانمان شدند و 100 هزار خانه خشتی با خاک یکسان شد. این زلزله بزرگترین زلزله معاصر ایران خوانده شد و محدودهای به وسعت 60 هزار کیلومتر مربع (تقریبا به اندازه استان خوزستان) را لرزاند، به طوری که ساکنان تهران، تبریز و اصفهان نیز لرزش آن را احساس کردند.